رضا جونم و اولین تجربه خریدن "نان"
سلام پسرم سلام عزیزم پسرم دیگه نون آور خونه شدی ها...... الهی فدات بشم که دیشب رفتی و با اون دستای کوچولوت برامون نون خریدی دیشب بیرون بودیم و وقتی به نونوایی رسیدیم بابایی گفتن که من وقتی می خواستم شیر بخرم یک کم شیر ریخت روی دستم و نمی تونم نون بگیرم و از من خواستن تا برم و نون بخرم منم وقتی دیدم چاره ای نیست گفتم باشه نونوایی طبق معمول بخاطر آخر وقت بودنشون خلوت بود و نون هایی که پخته بود و توی پلاستیک گذاشته بود کنار وقتی من از ماشین اومدم پیاده بشم شما هم پیاده شدی منم که کلا با نون خریدن مشکل دارم و از طرفی دیدم نون ها رو از قبل پخت کرده و سرد شده پول رو به شما دادم و گفتم برو مامان به نونوایی بگو همۀ پولت رو نون بده ...
نویسنده :
مامانی رضا جون
12:23